تاريخ : چهار شنبه 14 آبان 1393 | 17:1 | نويسنده : سحر

 

 

 

 

امام حسین علیه السلام، محرم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اقا یواش بال و پرت تیر میخورد

اینجا تمام دور و برت تیر میخورد

بی دست میروی و زمین میخوری و آه

یعنی حرم ببین سپرت تیر میخورد

یک چشم تیر و چشم دگر کودک رباب

همراه مشک، چشم ترت تیر میخورد

هرکس رسید جرعت سقا کشان گرفت

ای خاک بر سرم که سرت تیر میخورد

لعنت به حرمله که ز شوری چشم او

هر گوشه گوشه ی جگرت تیر میخورد

ام البنین ببین که دعا مستجاب شد!!!

ام البنین ببین قمرت تیر میخورد!!!

رو به مدینه میکنی و یاد مادرت

در جمله های شعله ورت تیر میخورد

با چشمهای خیس پیمبر خطاب کرد

زهرای من برو...پسرت تیر میخورد

تا پر کشید ناله ی ادرک اخای تو

هر واژه واژه ی خبرت تیر میخورد

آمد حسین موی پریشان و پا کشان

گفتی برو حسین که پرت تیر میخورد

ارباب خیمه های حرم خم شده قدت

مولای من مگر کمرت تیر میخورد؟

لبخند میزنی که فدای سرت حسین

                                                                دارد کمی برادرت تیر میخورد

 


تاريخ : چهار شنبه 14 آبان 1393 | 16:59 | نويسنده : سحر

ای مشک! چرا ساقی دربار نیامد؟

ما تشنه ی عشقیم...چرا یار نیامد؟

ای کاش که می آمدی و عمه نمی گفت ؛

ای اهل حرم ! میر و علمدارنیامد.