بانوی من اردی_بهشت های سخت بی لبخند تو اردی _ جهنم میشد حالا بخند حالا که روزگار هنوز که هنوز است میخواهد کمرت را خم کند و تو باز مردانه ایستاده ای پاهایت لیاقت فرش بهشت را دارد و در دلت آسمان جاری ایست تمام پناه من چه شبها که گریستی و من ندیدم چه شبها که دیدم و نفهمیدم و چه شبها که ندیم و نفهمیدم اما هنوز لبخند توست که دنیا را شکوفه باران میکند میان این همه سختی که به جانت ریخته ام و به جانت ریخته ایم بخند که من شبیه توام و بی لبخندت ابر بهاری همه چیز با تو همیشه آرام است که شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام مادرم
فردا یک راز است نگرانش نباش
دیروز یک خاطره بود حسرتش را نخور
و اما
امروز یک هدیه است قدرش رابدان
نمی توان برگشت و آغاز خوبی داشت
ولی می توان آغاز کرد و پایان خوبی ساخت