فک نکنین یادم رفته مهمون امسالمو (پاییز ) داره میره نه یادم نرفته ولی چه قدر زود...............
تو هم، همرنگ و هم درد منی ای باغ پائیزی !
تو بی برگی و من هم چون تو بی برگم
چو می پیچد میان شاخه هایت هوی هوی باد
بگوشم از درختان های های گریه می آید
مرا هم گریه می باید
مرا هم گریه می شاید
كلاغی چون میان شاخه های خشك تو فریاد بردارد
به خود گویم كلاغك در عزای باغ عریان تعزیت خوان است
و در سوگ بزرگ باغ، گریان است
***
به هنگام غروب تلخ و دلگیرت
كه انگشتان خشك نارون را دختر خورشید می بوسد
و باغ زرد را بدرود میگوید
دود در خاطرم یادی سیه چون دود
بیاد آرم كه: با « مادر » مرا وقتی وداع جاودانی بود
و همراه نگاه ما
غمین اشك جدائی بود و رنج بوسه بدرود .
***
تو هم، همرنگ و همدرد منی ای باغ پائیزی !
دل هر گلبنت از سبزه و گلها تهی مانده
و دست بینوای شاخه هایت خالی از برگ است
تنت در پنجه مرگ است
مرا هم برگ و باری نیست
ز هر عشقی تهی ماندم
نگاهم در نگاه گرم یاری نیست.
***
تو از این باد پائیزی دلت سرد است
و طفل برگها را پیش چشمت تیر باران میكند پائیز
كه از هر سو چو پولكهای زرد از شاخه می ریزند
تو میمانی و عریانی
تو میمانی و حیرانی .
نظرات شما عزیزان:
آهای حواست باشه بیای به من قول داد
بیا و نظر بده نگی نظر ندادی؟
پاسخ:ما خواننده ی شاعرم داشتیم و نمیدونستیم ممنونم عزیزم وای آدرس وبلاگتو ای کاش میگفتی